مقابلت کردن
لغتنامه دهخدا
مقابلت کردن . [ م ُ ب َ / ب ِ ل َ ک َ دَ ](مص مرکب ) برابری کردن . ایستادگی کردن :
مقابلت نکند با حجر به پیشانی
مگر کسی که تهور کند به نادانی .
و رجوع به مقابله و ترکیب های آن شود.
مقابلت نکند با حجر به پیشانی
مگر کسی که تهور کند به نادانی .
سعدی .
و رجوع به مقابله و ترکیب های آن شود.