ترجمه مقاله

مقارن

لغت‌نامه دهخدا

مقارن . [ م ُ رِ ] (ع ص ) نزدیک . (از محیط المحیط). با هم قرین . یار و پیوسته . مرتبط و همدم . مصاحب . مأنوس . هم ساز و نزدیک . (از ناظم الاطباء). همراه :
همیشه باشد از مهر او و کینه ٔ او
ولی مقارن سود و عدو عدیل زیان .

فرخی .


اتفاق آسمانی با اتساق امانی مقارن نشده است . (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 153). اگر با متانت قلم مهابت شمشیر مقارن و هم طویله نباشد... (سندبادنامه ص 5). به حکم آنکه هر دو متحرک این رکن مقارن یکدیگرند آن را مقرون خواندند. (المعجم چ دانشگاه ص 33). || همزمان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مقارن نزول اجلال و وصول تمکین در آن سرزمین یرلیغ واجب الاتباع نفاذ یافت . (ظفرنامه ٔ یزدی ). مقارن آن حال ابن عم خیرالناس لباس خود را تغییر داده به میدان خرامید. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 550). مقارن آن حال میرزا سلطان اویس ... خروج کرده رایت مخالفت برافراخت . (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 117). مقارن آن حال میرزا سنجر به مستقر عز خویش رسیده جمعی کثیر از امرا و لشکریان را... ارسال داشت . (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 117). || (اصطلاح نجوم ) سیاره ٔ مقارنه کننده . و رجوع به مقارنه شود.
ترجمه مقاله