ترجمه مقاله

مقاسمه

لغت‌نامه دهخدا

مقاسمه . [ م ُ س َ / س ِ م َ / م ِ ] (از ع ، اِمص ) سوگند خوردن . (ناظم الاطباء). با کسی سوگند خوردن . (غیاث ). مقاسمة. || کسی را چیزی بخشیدن . (غیاث ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مدخل قبل شود. || (اِمص ) مالیات مخصوص اراضی که دولت اسلام از مسلمین یا اجانب تحت مقررات معین می گرفت . در این اصطلاح لغت «خراج » هم استعمال شده است . (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ). || تقویم مالیات دیوانی از طریق تثبیت مقدار معینی از غله . (مالک و زارع در ایران ، ترجمه ٔ فارسی ص 60). تشخیص مقدار مالیات دیوان بوسیله ٔ تعیین سهم معینی از محصول . (مالک و زارع در ایران ، ترجمه ٔ فارسی ص 787). و رجوع به مقاسمت شود. || (اِ) استان . (مفاتیح العلوم خوارزمی ، ترجمه ٔ فارسی ص 62) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ترجمه مقاله