مقبوضه
لغتنامه دهخدا
مقبوضه . [ م َ ض َ ] (اِخ ) در بیت زیر اشاره به شِعْرای شامی است که در فراق شِعْرای یمانی از بس گریست که کور شد :
مبسوطه به یک چراغ زنده
مقبوضه دو چشم زاغ کنده .
و رجوع به همین کتاب ص 177 حاشیه ٔ شماره ٔ 4 شود.
مبسوطه به یک چراغ زنده
مقبوضه دو چشم زاغ کنده .
(لیلی و مجنون چ وحید ص 177).
و رجوع به همین کتاب ص 177 حاشیه ٔ شماره ٔ 4 شود.