ترجمه مقاله

مقتضب

لغت‌نامه دهخدا

مقتضب . [ م ُ ت َ ض َ ] (ع ص ) بریده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).بریده شده و قطعشده . || شعر مقتضب ؛ شعر بدیهه گفته شده . (ناظم الاطباء). شعر مُرتَجَل و همچنین است کلام مقتضب . || آن که کاری بر عهده ٔ اوگذارند و او نتواند آن را نیک انجام دهد. (از اقرب الموارد). نادان ناآزموده . بی وقوف . (ناظم الاطباء).
- مقتضب فیه ؛ کسی که او را به یاری مکلف کنی پیش از آنکه بتواند آن را نیک انجام دهد. (از منتهی الارب ).
|| ناخوانده . || ناشناس . || هر چیزی که ساخته شده باشد و هنوز آن را پرداخت نکرده باشند. (ناظم الاطباء). || نام بحری در عروض . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نام بحری ، چون این بحر را از بحر منسرح بریده اند یعنی ارکان این دو بحر یکی است و اختلاف در ترتیب است و اصل منسرح مستفعلن مفعولات ُ است چهار بار و اصل مقتضب مفعولات ُ مستفعلن چهاربار یا آنکه عروض و ضرب این بحر را گاهی قطعهم می نمایند یعنی می اندازند. (غیاث ) (آنندراج ): مقتضب را در دایره ٔ مثمنات آورده اند و از آن جز مربع مستعمل نیست ... برای آنکه مقتضب از جزو دوم منسرح مفکوک است و اگر در تثمین آن سجع نگاهدارند از روی مشابهت به تربیع چندان مستثقل نیاید و نیز چون بر این بحرهم در تازی و هم در پارسی شعر بسیار نیست و آنچه نقل کرده اند نیک نادر و اندک است بدان التفاتی نکردند و آن را به موضع فک خویش ملحق گردانید. (المعجم فی معاییر اشعار العجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 67-68). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. || قصیده ای را گویند که در آن تخلص نبود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || نزد اهل بدیع قسمی از تجنیس و آن تجنیس اشتقاق است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
ترجمه مقاله