ترجمه مقاله

مقتضیات

لغت‌نامه دهخدا

مقتضیات . [ م ُ ت َ ض َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مقتضیة، تأنیث مقتضی [ م ُ ت َ ضا ] . خواهش شده ها. خواسته شده ها. تقاضاشده ها. بایسته ها. واجبات : چه مراد از عمل استعمال جوارح است در مقتضیات احکام شریعت و اقرار استعمال زبان است در ادای کلمه ٔ شهادت . (مصباح الهدایه چ همایی ص 287). || اوضاع . احوال : در چنین مقتضیاتی مصلحت نیست که همه چیز آشکارا گفته شود. || لوازم . احتیاجها و ضرورتها. (ناظم الاطباء) : اعتدال میان متحرکات و سوا کن کلام منظوم از مقتضیات وزن است . (المعجم ). || نتایج ناگزیر. || سرگذشتها و اتفاقات . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله