مقرعی
لغتنامه دهخدا
مقرعی . [ م ِ رَ ] (ع ص نسبی ) مقرعه زن . (مهذب الاسماء). طبل زن :
ز بهر مقرعیان تاج شاه چین بستان
ز بهر کاسه زنان تخت میر روم بیار.
و رجوع به ترکیب مقرعه زن ، ذیل مقرعه شود.
ز بهر مقرعیان تاج شاه چین بستان
ز بهر کاسه زنان تخت میر روم بیار.
مسعودسعد.
و رجوع به ترکیب مقرعه زن ، ذیل مقرعه شود.