ترجمه مقاله

مقطع

لغت‌نامه دهخدا

مقطع. [ م ُ ق َطْ طَ] (ع ص ) بریده شده . || چیزی که زواید را از اطرافش بریده و آراسته و پیراسته کرده باشند. (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نزد علمای فن بدیع عبارت است از اینکه سخنی که ایراد کنند حروف هر یک از کلمات آن از یکدیگر جدا باشد در نوشتن مانند این جمله : ادرک داود رزقا. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). معنی او پاره پاره بود و این صنعت چنان باشد که شاعر در بیت کلماتی آرد که حروف هیچ کلمه از آن درنبشتن به هم نپیوندد، مثالش مراست [رشید و طواط]:
و انی یعظمنی کل حر
و یلبسنی من ایادیه برداً
و ادرک ان زرت دار و دود
دراً و دراً و ورداً و ورداً.
مثال از شعر پارسی هم مراست [رشید و طواط]:
تا دل من هوای جانان کرد
شدم از لهو و شادمانی فرد
زار و زردم ز درد آن دل دار
درد دل دار زار دارد و زرد.
و غرض از این دو قطعه هر دو بیتهای آخر است . (حدائق السحر فی دقائق الشعر). || مرد کوتاه قامت و گویند: فلان مقطع مجذر.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || حدید مقطع؛ آهن ساز و سلاح ساخته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آهنی که از آن سلاح سازند. (از اقرب الموارد). || مقطعالاسحار ؛ خرگوش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || رجل مقطع؛ مرد مجرب . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله