ترجمه مقاله

مقعدة

لغت‌نامه دهخدا

مقعدة. [ م َ ع َ دَ ] (ع اِ) سافله ٔ شخص . (از اقرب الموارد). دبر. نشیمن . نشین . سِفل . پیزی . ج ، مقاعد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || نشستنگاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مکان نشستن .مَقْعَد. (از اقرب الموارد). || قدحی که در آن تغوط کنند. (از اقرب الموارد). || ادبخانه . بیت التخلیه : عن ابی عبداﷲ (ع )، السواک علی المقعدة یورث البخر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ترجمه مقاله