ترجمه مقاله

مقلة

لغت‌نامه دهخدا

مقلة. [ م ُ ل َ ] (ع اِ) همه ٔ چشم . (مهذب الاسماء). پیه درون چشم جامع سیاهی و سپیدی چشم است یا آن سیاهی و سفیدی چشم است یا سیاهی چشم . ج ، مُقَل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کره ٔ چشم که در آن سپیدی و سیاهی هر دو باشد و سیاهی و سپیدی چشم و سیاهی چشم که عبارت از حدقه باشد. (ناظم الاطباء). پیه چشم که جامع سیاهی و سپیدی است یا سیاهی و سپیدی یا حدقه یا چشم . (از اقرب الموارد). شیخ درشفا گوید مرکب از حدقه و سپیدی چشم است که ملتحمه نامیده می شود. (از بحر الجواهر): هذا خیر من مائة ناقة المقلة؛ یعنی این بهتر است از صد ناقه که برگزیده آن را به نظر خود. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
- سوادالمقلة ؛ مردمک چشم . (ناظم الاطباء).
|| میانه ٔ هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مندیل بسیار فراخ که پیشوای مذهبی بر سر نهد. (دزی ).
ترجمه مقاله