ترجمه مقاله

مقلمه

لغت‌نامه دهخدا

مقلمه .[ م ِ ل َ م َ / م ِ ] (از ع ، اِ) مقلمة. قلمدان . جای قلم : قلمی به عاریت خواست از دانشمندی و به آن حدیث نبشت پس در مقلمه نهاد و فراموش کرد. از آنجا به عراق رحلت کرد. چون به عراق رسید قلم عاریتی در مقلمه یافت و دلتنگ شد... (کشف الاسرار ج 3 ص 682).
گه گهی در مقلمه محبوس ماند کلک تو
زانکه او کرده ست روزی خلایق را ضمان .
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 310).
ضمان روزی ما کرده است کلکت از آن
به حبس مقلمه گه گه رود به حکم ضمان .
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 304).
و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
ترجمه مقاله