ترجمه مقاله

مقل

لغت‌نامه دهخدا

مقل . [ م ُ ق ِل ل ] (ع ص ) اندک کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقلال شود. || اندک مال . (مهذب الاسماء): رجل مقل ؛ مرد نیازمند درویش که در آن اندکی توانگری باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). درویش و فقیر. (غیاث ) (آنندراج ). درویش و فقیر. کم مایه . تهیدست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
جان و دل بذل کن کز آب و ز گل
بهتر از جودهاست جهد مقل .

سنائی (حدیقه الحقیقة و شریعة الطریقة ص 127).


هر دمت طوفان کشتی ای مقل
با غم و شادیت کرد اومتصل .

مولوی .


عقل جزوی کرکس آمد ای مقل
پر او با جیفه خواری متصل .

مولوی .


عاقل اول بیند آخر را بدل
اندر آخر بیند از دانش مقل .

مولوی .


روز دیگر بر علویان مقل
با فقیهان روز دیگر مشتغل .

مولوی (مثنوی چ خاور ص 408).


|| مقابل مکثر. شاعر یا نویسنده ای که کم گوید و نویسد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اگر منشی مقل بدمقال ، که در نکال بدی باشد و سخنان کالبدی تراشد، گوید که آن ابدال که می گویی شواذ است نه مستعمل ... (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 174). || نزد محدثان شخصی باشد که روایت نشده باشد از او مگر یکی از صحابه یاتابعان و کسان بعد از آنان ... (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 1209) (از فرهنگ علوم نقلی ).
ترجمه مقاله