ترجمه مقاله

مقنب

لغت‌نامه دهخدا

مقنب . [ م ِ ن َ ] (ع اِ) چنگال شیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || توشه دان صیاد و توبره ٔ صیاد که صید درآن اندازد. || گله ٔ اسب از سی تا چهل عددیا مقدار سیصد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جماعتی سوار که گرد آیند برای غارت . ج ، مقانب . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله