ترجمه مقاله

ملابست

لغت‌نامه دهخدا

ملابست . [م ُ ب َ / ب ِ س َ ] (از ع ، مص ) ملابسة. رجوع به ملابسة شود. || با همدیگر مشابهت داشتن . (غیاث ).
- ادنی ملابست ؛ کوچکترین مناسبت و ارتباط و مشابهت .
|| مزاوله . معالجه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مروسیدن و کوشیدن و رنج بردن در کاری . عهده دار شدن کاری . پرداختن و اشتغال ورزیدن به امری : من بنده را بر مجالست و دیدار و مذاکرت و گفتار ایشان چنان الفی تازه گشته بود... که از مباشرت اشغال و ملابست اعمال اعراض کلی می بود. (کلیله چ مینوی ص 16). چه خدمت است که خادم ملابست اشغال آن به حضور تواند کردکه به غیبت هزار چندان نکند. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 130). در بدو سلطنت سلطان یمین الدوله هم بر آن قاعده ملابست آن شغل می کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 32). طریق آن است که ... از حضور استعفا خواهد و حکم او در مباشرت آن کار و ملابست آن مهم مطلق گرداند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 169). مدتی ملابست عمل جوزجان کرده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 362). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
ترجمه مقاله