ترجمه مقاله

ملاطفت

لغت‌نامه دهخدا

ملاطفت . [ م ُ طَ / طِ ف َ ] (از ع ، اِمص ) مأخوذ از تازی ، مروت و مردمی ونیکویی و مهربانی و نرمی و ملایمت و شفقت و نوازش . ملاطفه . (ناظم الاطباء). نرمی . رفق . مرافقت . بِرّ. مهربانی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ملاطفة : شیر... در اعزاز و ملاطفت او ... مبالغت نمود. (کلیله و دمنه ). دشمن که به مدارا و ملاطفت به دست نیامد... از او نجات نتوان یافت مگر به هجر. (کلیله و دمنه ). اصحاب رای به مدارا و ملاطفت گرد خصم درآیند. (کلیله و دمنه ). اشتر بیچاره ... ملاطفتی نمود هرچه تمامتر.(کلیله و دمنه ). بر این مخالصت و ملاطفت از یکدیگر جدا شدند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 147). در هنگام درشتی ملاطفت مذموم است . (گلستان ). دشمن به ملاطفت دوست نگردد بلکه طمع زیاده کند. (گلستان ). و موکلان در معاقبتش ملاطفت نمودند. (گلستان ). و رجوع به ملاطفة شود.
- ملاطفت کردن ؛ نوازش کردن و مهربانی نمودن . (ناظم الاطباء) : لرزه بر اندامش اوفتاد وچندانکه ملاطفت کردند آرام نمی گرفت . (گلستان ). سرهنگان پادشاه به سوابق فضل او معترف بودند... لاجرم در مدت توکیل او رفق و ملاطفت کردندی . (گلستان ). چندین ملاطفت که امروز با پادشاه کردی خلاف عادت بود. (گلستان ). باری ملاطفتش کردم و به لطافتش گفتم . (گلستان ).
ترجمه مقاله