ترجمه مقاله

ملتئم

لغت‌نامه دهخدا

ملتئم . [ م ُ ت َ ءِ / ءَ ] (ع ص ) زخمی که به شده و هر دو لب آن به همدیگر پیوسته شده باشد. (غیاث ) (آنندراج ). زخم کفشیرگرفته و به شده و استوارگشته . (ناظم الاطباء).
- ملتئم شدن خستگی یا ریشی ؛ خوب شدن آن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ملتئم کردن ؛ به هم پیوستن . به هم پیوند دادن . جوش دادن :
به اقتضای مقادیر ملتئم کردند
نه هیچ جزو به نقصان نه هیچ جزو فزون .

جمال الدین عبدالرزاق .


|| جوش خورده . به هم پیوسته . بهبودیافته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : امور جمهور آن اقلیم بر وفق مراد ملتئم ، اطراف و اکناف آن ولایات در غایت خصب و آبادانی ... (المعجم چ دانشگاه ص 3).
ترجمه مقاله