ترجمه مقاله

ملتقط

لغت‌نامه دهخدا

ملتقط. [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) برچیننده و بردارنده . (غیاث ) (آنندراج ). آنکه فراهم می آورد و گرد می کند از همه و آنکه می چیند و از زمین برمی گیرد. (ناظم الاطباء) :
این مزاجت در جهان منبسط
وصف وحدت را کنون شد ملتقط.

مولوی .


|| آنکه هجوم می کند بر چیزی بغتة. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به التقاط شود. || رفوکننده . (غیاث ) (آنندراج ). || آنکه لقطه را بیابد و بردارد. (فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی ). و رجوع به لقطة شود.
ترجمه مقاله