ترجمه مقاله

ملتوی

لغت‌نامه دهخدا

ملتوی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) پیچیده و پیچ درپیچ شونده . (غیاث ) (آنندراج ). تافته و دوتاه شده و خمیده و کج و پیچیده و پیچ درپیچ . (ناظم الاطباء). به هم پیچیده . در هم پیچیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و کوکا ایلکای با لشکرهایی همه پیچ و کین از راههایی که چون عهد بدگوهران تُند و تاب بود و ملتوی . (جهانگشای جوینی ج 3 صص 120 - 121).
جمله گفتند ای شغالک حال چیست
که ترا در سر نشاطی ملتوی است .

مولوی .


ذکر استثنا و جزم ملتوی
گفته شد در ابتدای مثنوی .

مولوی .


|| برخودپیچیده . (ناظم الاطباء). || نوعی از حرکت نبض که همچون ریسمان پیچیده محسوس شود. (غیاث ) (آنندراج ). || روی گردانیده . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح صرف ) بر لفیف مفروق اطلاق شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || سست و کاهل در کار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به التواء شود.
ترجمه مقاله