ترجمه مقاله

ملنگ

لغت‌نامه دهخدا

ملنگ . [ م َ ل َ ] (ص ) مردم مجردسر و پابرهنه . (برهان ). به معنی سر و پا برهنه . (آنندراج ). مردم سر و پا برهنه و مجرد. (فرهنگ رشیدی ) :
صفات نور تو روی رخان بسته نقاب
صفات ظلمت تو زنگیان عور ملنگ .

شاه داعی شیرازی (از آنندراج ).


- مست وملنگ ؛ مست طافح . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سرخوش . بانشاط. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
|| بیهوش و مست الهی را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). مست سرخوش . (انجمن آرا) (آنندراج ). در فرهنگ رشیدی گوید: مردم سر و پا برهنه و مجرد و بیت کاتبی را شاهد آورده و غلط است ، ملنگ همان طافح صفت مست است و بس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
مثال کاتبی از سنگلاخ وادی فقر
ملنگ واربه پایان بر این طریق و ملنگ
میار عذر که ره دور و مرکبم لنگ است
که عذر لنگ نیاید ز رهروان ملنگ .

کاتبی (از آنندراج ).


ترجمه مقاله