ترجمه مقاله

ملوک طوایف

لغت‌نامه دهخدا

ملوک طوایف . [ م ُ ک ِ طَ ی ِ ] (اِخ ) ملوک الطوایف :
کنون ای سراینده فرتوت مرد
سوی گاه اشکانیان بازگرد...
بزرگان که از تخم آرش بدند
دلیر و سبکسار و سرکش بدند
به گیتی به هر گوشه ای بر یکی
گرفته ز هر کشوری اندکی
چو بر تختشان شاد بنشاندند
ملوک طوایف همی خواندند.

فردوسی .


بدین نامداران جوینده کام
ملوک طوایف نهادند نام .

فردوسی .


که او از ملوک طوایف به گنج
فزون است و زو بینی از رزم رنج .

فردوسی .


ارسطاطالیس ... گفت مملکت قسمت باید کرد میان ملوک تا به یکدیگرمشغول می باشند و به روم نپردازند و ایشان را ملوک طوایف خوانند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 97). ایزد عز ذکره مدت ملوک طوایف به پایان آورده بود تا اردشیر را آن کار بدان آسانی برفت . (تاریخ بیهقی ایضاً ص 97). بعد از آن چون اسکندر رومی دارابن دارا را قمع کرد و ملوک طوایف پدید آمدند... (فارسنامه ابن البلخی ص 19). اردشیربن بابک ... ملوک طوایف را برداشت . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 20). اسکندر چون ملوک طوایف را ترتیب کرد... (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 58).
چو ز اسکندر آمد به روم آگهی
که عالم شد از شاه عالم تهی
ملوک طوایف به هر کشوری
نشستند و گیتی ندارد سری .

نظامی (اقبالنامه چ وحید ص 263).


فصل سوم در ذکر ملوک طوایف بیست و دوتن مدت ملکشان سیصد و پنجاه سال . (تاریخ گزیده چ لندن ص 11). چون اسکندر از دار دنیا رحلت می کرد جهان برملوک طوایف بخش کرد. (تاریخ گزیده ایضاً ص 100). سی سال در جنگ ملوک طوایف بود تا جهان او را مهیا شد. (تاریخ گزیده ایضاً ص 105).و رجوع به شاهنامه چ بروخیم ج 3 ص 1922 و مدخ قبل و اشکانیان و ترکیب ملوک طوایف ذیل ملوک شود.
ترجمه مقاله