ترجمه مقاله

ملکشه

لغت‌نامه دهخدا

ملکشه . [ م َ ل ِ ش َه ْ ] (اِخ ) مخفف ملکشاه :
ملکشه آب و آتش بود رفت آن آب و مرد آتش
کنون خاکستر و خاکی است مانده در سپاهانش .

خاقانی .


اتابک است ز بهر نظام گوهر ملک
ملکشهی که مجاهد نظام او زیبد.

خاقانی .


یک چند اگر برادر و مادرت رفته هم
صد چون ملکشهش گرو آستان شده .

خاقانی .


وآن ملک را که بد ملکشه نام
بود دین پروری چو خواجه نظام .

نظامی (هفت پیکر چ وحید دستگردی ص 32).


و رجوع به ملکشاه شود.
ترجمه مقاله