ترجمه مقاله

ملک خوی

لغت‌نامه دهخدا

ملک خوی . [ م َ ل َ ] (ص مرکب ) ملک خو :
عالم طفلی و جهل حیوانی بگذاشت
آدمی طبع و ملک خوی و پری سیما شد.

سعدی (کلیات چ مصفا ص 423).


دمی در صحبت یاری ملک خوی پری پیکر
گر امید بقا باشد بهشت جاودانستی .

سعدی .


کسی کو کم از عادت خویش خورد
بتدریج خود را ملک خوی کرد.

سعدی (بوستان ).


رجوع به ملک خو شود.
ترجمه مقاله