ملک سلطان
لغتنامه دهخدا
ملک سلطان . [ م َ ل ِ س ُ ] (اِخ ) ملکشاه . ملکشاه سلجوقی :
درسرای پادشاهی بر سریر خسروی
چون ملک سلطان و چون الب ارسلان نیک اختر است .
تا جهان باشد خداوندش ملک سلطان بود
وز ملک سلطان جهان چون روضه ٔ رضوان بود.
و رجوع به ملکشاه شود.
درسرای پادشاهی بر سریر خسروی
چون ملک سلطان و چون الب ارسلان نیک اختر است .
امیر معزی (دیوان چ اقبال ص 113).
تا جهان باشد خداوندش ملک سلطان بود
وز ملک سلطان جهان چون روضه ٔ رضوان بود.
امیر معزی (دیوان چ اقبال ص 167).
و رجوع به ملکشاه شود.