ترجمه مقاله

ممارات

لغت‌نامه دهخدا

ممارات . [ م ُ ] (ع مص ) جدل و ستیزه کردن . ستیزه . جدل . خصومت : او چون اصرار و انکار قوم دید جز مدارات و ترک ممارات چاره ندید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 316). بونصر پرده از سر ممارات برگرفت و در خدمت رایت منتصر پیش او بازرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 229). بعد از این ترا ممارات و مبادات کشتی معاف داشتم . (جهانگشای جوینی ).
لیک در شیخ این گله ز امر خداست
نی پی خشم و ممارات و هواست .

مولوی .


رجوع به مماراة و مِراء شود.
ترجمه مقاله