ترجمه مقاله

منابر

لغت‌نامه دهخدا

منابر. [ م َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ منبر. (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : آنجا منابر بسیار و همیشه حضرت بوده است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 679). نخست بر منابر نام ما برند به شهرها... آنگاه به نام وی . (تاریخ بیهقی ). منابر اسلام را شرقاً و غرباً به فر و بهای القاب میمون و زینت نام مبارک شاهنشاهی مزین گرداناد. (کلیله و دمنه ).
شکلهاشان در مخارج ، نقش نفس ناطقه
ذاتهاشان بر منابر شرح شرع مصطفی .

سنائی (دیوان چ مصفا ص 33).


مذکران طیورند بر منابر باغ
ز نیم شب مترصد نشسته املی را.

انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 1).


هر ساعت و لحظه ، زبان را منادی دروازه ٔ دهان وقلم را خطیب منابر بنان می دارد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 127). خطیب منابر دعا و منادی جواهر ثنا هرچه از دار ملک پادشاه دورتر افتد، بر فسحت و بسطت ملک پادشاه دلالت کند. (منشآت خاقانی ایضاً ص 228). منابر بلاد آفاق به القاب و خطاب عالی آراسته گردد. (سندبادنامه ص 10). تا منابر اسلام به فر القاب همایون او منور گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 237).
مساجد شده خندق پارگین
منابر شده هیزم شوربا.
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 256).
اول اردیبهشت ماه جلالی
بلبل گوینده بر منابر قضبان .

سعدی (گلستان ).


رجوع به منبر شود.
ترجمه مقاله