ترجمه مقاله

مناضلت

لغت‌نامه دهخدا

مناضلت . [ م ُ ض َ / ض ِ ل َ ] (از ع ، اِمص ) تیراندازی کردن به هم و نبرد در تیراندازی . مناضلة : تا یک تیر در جعبه ٔ امکان دارند از مناضلت و مطاولت خصم عنان نپیچند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 90). هر تیر نزاع که ما هر دو را در ترکش طبیعت سرکش بود در آن مناضلت به یکدیگر انداختیم . (مرزبان نامه چ قزوینی چ افست ص 281). || دفاع . مدافعه : ناصرالدین به ملک نوح نامه بنوشت و در تقریر خیانت ابن عزیز و میل او به جانب ابوعلی و مناضلت از جهت او و اتحاد ایشان ... انها کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 170). رجوع به مناضله و مناضلة شود.
ترجمه مقاله