ترجمه مقاله

مناظم

لغت‌نامه دهخدا

مناظم . [ م َ ظِ ] (ع اِ) ج ِ نظم . (ناظم الاطباء). || ج ِ مَنظِم . جاهای نظم . (از اقرب الموارد). جاهای ترتیب و نظم . || جاهای پیوستن . (غیاث ) (آنندراج ). || طرز جریان و پیشرفت مرتب امور. آنچه موجب نظم و ترتیب نیکو در جریان کارها باشد. (کلیله و دمنه چ مینوی حاشیه ٔ ص 29 و 38) : به نصرت دین حق و رعایت مناظم خلق مؤکد شود. (کلیله و دمنه ایضاً ص 23). در معرفت کارها و شناخت مناظم آن رای صائب و فکرت ثاقب روزی کرد. (کلیله ایضاً ص 29). مجموعی سازند مشتمل برمناظم حال و مآل و مصالح معاش و معاد. (کلیله ایضاًص 39). طرازنده ٔ مناظم ملت و نوازنده ٔ اعاظم امت ... (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 329). از برای مصالح معاد و مناظم معاش ... انبیا را بعث کرد. (سندبادنامه ص 3). مناظم عباد... متفرق گردد. (سندبادنامه ص 5). از بهر مناظم کار عالم و مجاری احوال عالمیان . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 98). مناظم دوام ملک بر وفق مراد چون توان داشت ؟ (مرزبان نامه ایضاً ص 181). در حفظ مناظم حال و ضبط مصالح مآل ... اعتماد حاصل آمد. (مرزبان نامه ایضاً ص 40). زنگ حزن و ملال از مرآت جنان ناظمان مناظم فضل و کمال بزداید. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 2).
ترجمه مقاله