ترجمه مقاله

منتجب

لغت‌نامه دهخدا

منتجب . [ م ُ ت َ ج َ ] (ع ص )برگزیده و مختار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پسندیده و گزیده و مقبول . (ناظم الاطباء) :
ناصح ملک شه ایران ایرانشاه آن
که نزاد از نجبا دهر چنو منتجبی .

سنائی (دیوان چ مصفا ص 320).


نک عصا آورده ام بهر ادب
هر خری را کو نباشد منتجب .

مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 260).


جمله صحرا را چرد او تا به شب
تا شود زفت و عظیم و منتجب .

مولوی (ایضاً ص 327).


مشتغل ماندند قوم منتجب
روز رفت و شد زمان ثلث شب .

مولوی (ایضاً ص 408).


ترجمه مقاله