ترجمه مقاله

منتقد

لغت‌نامه دهخدا

منتقد. [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) نقدستاننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || آنکه سره می کند درم را و خوب آن را از بد جدا می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه عیوب شعر را بر گوینده ٔ آن آشکار کند. (از اقرب الموارد). آنکه آثار ادبی و هنری را مورد بررسی و مطالعه قرار می دهد و معایب و محاسن و موارد قوت و ضعف آن آشکار می سازد . ناقد. نکته گیر. خرده گیر. || کودک جوان شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به انتقاد شود.
ترجمه مقاله