ترجمه مقاله

منتو

لغت‌نامه دهخدا

منتو. [ م َ ] (اِ) نوعی از کیپای کوچک . (فرهنگ رشیدی ). کیپای کوچک را گویند و آن پاره های پوست شکنبه ٔ گوسفند باشد که دوزند و با برنج و مصالح پر سازند و پزند. (برهان ). نوعی از کیپای کوچک است و آن پاره های پوست شکنبه ٔ گوسفند باشد. (آنندراج ) :
قیمه از بوی بخور شیشه ٔ سرخ پیاز
عودسوز مجمر منتو معطر می کند.

بسحاق اطعمه (از فرهنگ رشیدی ).


دل گشت ز جان کباب منتو
شد خانه ٔ تن خراب منتو.

بسحاق اطعمه .


نشود هیچ سیر از منتو
سخت نالد ز حسرت سختو.

ملامنیر (از آنندراج ).


ترجمه مقاله