ترجمه مقاله

منجاب

لغت‌نامه دهخدا

منجاب . [ م ِ ] (ع ص ) ضعیف . ج ، مناجیب . (مهذب الاسماء). سست و ضعیف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تیر تراشیده ٔ بی پر و بی پیکان . || امراءة منجاب ؛ زن که فرزند گرامی و برگزیده بسیار زاید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زن و مردی که فرزندان نجیب آرند: رجل و أمراءة منجاب . (از اقرب الموارد). || سقاء منجاب ؛ مشک پیراسته شده با پوست اقاقیا و یا پوست دیگر درختان . (ناظم الاطباء). || (اِ) آهنی که بدان آتش را حرکت دهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله