منجزلغتنامه دهخدامنجز. [ م ُ ن َج ْ ج َ ] (ع ص ) حاجت رواشده . برآورده شده . وفاشده . || قطعی . مسلم . رجوع به مدخل بعد شود.- عقد منجز . رجوع به ذیل عقد شود.