ترجمه مقاله

منسحب

لغت‌نامه دهخدا

منسحب . [ م ُ س َ ح ِ] (ع ص ) کشیده شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کشیده شده بر زمین . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- منسحب شدن ؛ کشیده شدن :
چون برآمد بر هوا موش از غراب
منسحب شد چغز نیز از قعر آب .

مولوی .


رجوع به انسحاب شود.
|| شامل . شامل شونده . شمول یافته . مشتمل . احاطه یافته . محیط. فراگیرنده : هرگاه که نیت خدای را بود و از شوایب علل صافی و خالص باشد حکم آن را بر جمیع اجزاء عمل منسحب بیند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 303). رجوع به انسحاب شود.
- منسحب گردیدن ؛ شامل شدن . مشتمل شدن . فراگرفتن : بعد از آن مرجو و متوقع بود که حکم آن بر اوقات مخالطت و صحبت با خلق منسحب گردد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 163).
ترجمه مقاله