ترجمه مقاله

منطبق

لغت‌نامه دهخدا

منطبق . [ م ُ طَ ب ِ ] (ع ص ) برهم نهاده . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). به روی هم نهاده . (ناظم الاطباء). || برابر و موافق آینده . (آنندراج ) (غیاث ) (از منتهی الارب ). برابرشده و موافق آینده . (ناظم الاطباء) : چون تمامت بر این قضیت متفق گشتند و بر این جملت منطبق و خط دادند که ... (جهانگشای جوینی ).
- منطبق شدن ؛ متفق شدن . توافق حاصل کردن . موافق شدن : وُلات بر ولای او متفق گشتند و بر ثنای او منطبق شدند. (جهانگشای جوینی ).
- || بر روی هم قرار گرفتن . انطباق یافتن .
- منطبق گشتن ؛ بر روی هم قرار گرفتن . انطباق یافتن : چون دایره ٔ تکوین به نقطه ٔ انتها رسید و برنقطه ٔ ابتدا منطبق گشت صورت روح در آیینه ٔ وجود آدم خاکی منعکس گشت . (مصباح الهدایه چ همایی ص 95). بگویداﷲ اکبر چنانکه اول ارسال یدین منطبق بود و آخر آن بر آخر وی . (مصباح الهدایه ایضاً ص 302).
ترجمه مقاله