ترجمه مقاله

منطلق

لغت‌نامه دهخدا

منطلق . [ م ُ طَ ل ِ ] (ع ص ) رهاشده و آزادشده . (ناظم الاطباء).
- منطلق شدن ؛ آزاد شدن . رها شدن :
فصحا را بر نطق تو چنان تخم کدو
منطلق می نشود تیغ زبانها ز غلاف .
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ بحرالعلومی ص 372).
|| اجازت داده شده . || رفته و روانه شده . (ناظم الاطباء). رونده . (یادداشت مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). || گشاده شده روی و دارای بشاشت و شادمان و خوشحال . ج ، مطالق . (ناظم الاطباء). گشاده روی . پیدابشاشت . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به انطلاق شود. || دارای طلاقت . دارای شیوایی بیان . رسا و روان در گویایی : لاجرم دلهای عالمیان به هوای ولای این حضرت منطق است و زبانهای جهانیان به ثنا و دعای این دولت منطلق . (لباب الالباب چ نفیسی ص 17).
ترجمه مقاله