ترجمه مقاله

منعطف

لغت‌نامه دهخدا

منعطف . [ م ُ ع َ طِ ] (ع ص ) خم گیرنده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ). خمیده و خم گرفته و دولاشده . (ناظم الاطباء). || برگردنده . (غیاث ) (آنندراج ).
- منعطف کردن ؛ برگردانیدن . متوجه ساختن : پدر و دختر گفتند مگر اختر سعد عنان عاطفت پادشاه ، سوی ما منعطف کرد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 22).
ترجمه مقاله