ترجمه مقاله

منقوض

لغت‌نامه دهخدا

منقوض . [ م َ ] (ع ص ) بنا و تاب رسن و جز آن باز کرده . (آنندراج ). تاب بازکرده شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خراب و ویران کرده شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شکسته . بشکسته . (یادداشت مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). || (اصطلاح عروض ) جزئی که در آن نقض داخل شده باشد و نقض چنان است که حرف هفتم ساکن از مفاعلتن را حذف کنند و حرف پنجم ساکن گردانند، مانند حذف نون و ساکن گردانیدن لام آن . (از اقرب الموارد). زِحاف ِ مفاعلن از رکن ِ مفاعلتن .
ترجمه مقاله