ترجمه مقاله

منوچهر

لغت‌نامه دهخدا

منوچهر. [ م َ چ ِ ] (اِخ ) در اوستا منوش چیتهر (فرهنگ ایران باستان ). منوش چیتر یا منوچیتر . (ایران در زمان ساسانیان چ مکری ص 104 و 137). منوش چیهر . (مزدیسنا، جدول نسب نامه ٔ زردشت ) . نبیره ٔ ایرج است از جانب دختر. چون سلم و تور ایرج را کشتند تیغ بر اولاد او نهادند و اکثر مخدرات او را هلاک ساختند. یکی از مستورات حرم ایرج که به منوچهر حامله بود گریخته پناه به کوه منوشان برد و چون در آن کوه متولد شده بود او را مانوش چهر نام کردند و به مرور ایام و تغییر السنه منوچهر شد و بعضی گویند که مادر او رانام نکرد تا بزرگ شد و او بغایت خوش صورت بود او را منوچهر خواندند یعنی بهشت صورت چه هر چیز خوب را به بهشت نسبت کنند و به تغییر السنه منوچهر شد. (برهان ).نام نبیره ٔ ایرج است از جانب دختر و ایرج پسر فریدون بود. (غیاث ). نام پسر ایرج پادشاه هفتم از سلسله ٔ پیشدادیان . (ناظم الاطباء). رجوع به مجمل التواریخ و القصص و آنندراج و انجمن آرای ناصری شود :
سراسر سرای منوچهر دید
دل خویشتن زو پر از مهر دید.

فردوسی .


اندر عهد منوچهر، پیغامبر موسی (ع ) بود. (مجمل التواریخ ص 90).
یکروز بپرسید منوچهر ز سالار
کاندر همه عالم چه به ای سام نریمان .

خاقانی .


چون منوچهر خفته در خاک است
مهر از این شوم خاکدان برگیر.

خاقانی .


یا روانهای فریبرز و منوچهر از بهشت
نور و فر بر فرق شاه کامران افشانده اند.

خاقانی .


گر خون کنید خاک به اشک روان رواست
کاین خاک خوابگاه منوچهر پادشاست .

خاقانی .


خسرو جم قدر منوچهرچهر
چهره به خاک در او سوده مهر.

(از حبیب السیر ج 3 ص 322).


ترجمه مقاله