ترجمه مقاله

منو

لغت‌نامه دهخدا

منو. [ م َن َ ] (فعل نهی ) جنبش جهودوار بود بر جای . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 417). منع از حرکت کردن و جنبیدن باشدیعنی مجنب و حرکت مکن . (برهان ). جنبش مکن . (انجمن آرا) (آنندراج ). کلمه ٔ نهی ؛ یعنی مجنب و حرکت مکن . (ناظم الاطباء) :
تو از من کنون داستانی شنو
بدین داستان بیشتر زین منو .
ابوشکور (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 417).
شاد بر تخت سلطنت بنشین
بعد از این بهر کار خصم منو.

شمس فخری .


|| ناله مکن . (فرهنگ رشیدی ). منع از ناله و زاری کردن هم هست ؛ یعنی ناله و زاری مکن . (برهان ). ناله و زاری مکن . (ناظم الاطباء) :
منو بر گذشته نود بیش از این
که اکنونت زیر قدم بسپرد.

ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 275).


ترجمه مقاله