ترجمه مقاله

مهادنه

لغت‌نامه دهخدا

مهادنه . [ م ُ دَ / دِ ن َ / ن ِ ] (از ع ، اِمص ) آشتی . صلح .هدنه . (یادداشت مؤلف ) : مهادنه با این مناجس دور باشد و لایق عزت اسلام نیاید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). از جانبین صلاح در مصالحت دیدند ظاهراً مهادنه در هم پیوستند. (جهانگشای جوینی ). و رجوع به مهادنت شود. || (اصطلاح فقه ) قرارداد صلح موقت .
ترجمه مقاله