مهجة. [ م ُ ج َ ] (ع اِ) جان و روح . (غیاث اللغات ). روح . (از اقرب الموارد). جان . (السامی ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ). || خون یا خون دل . (از اقرب الموارد) (آنندراج ). خون میان دل . (غیاث اللغات ). خون که در درون دل است . سویداء. حبةالقلب .ثمرةالقلب . (از یادداشتهای مؤلف ). || خلاصه ٔ هرچیز. (غیاث اللغات ). خالص از هرچیزی . ازهری گفته است : بذلت له مهجتی ؛ أی بذلت له نفسی و خالص ما اقدر علیه . ج ، مُهَج ، مُهَجات . (از اقرب الموارد).
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.