ترجمه مقاله

مهج

لغت‌نامه دهخدا

مهج . [ م َ ] (ع مص ) مکیدن : مَهَج َ الولد امه مهجاً؛ مکید آن بچه شیر مادر خود را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آرمیدن بازن : مَهَج َ جاریته ؛ آرمید با کنیزک خود. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نیکو شدن روی : مَهَج َ فلان بعد علة؛ نیکوروی شد فلان پس از بیماری . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله