ترجمه مقاله

مهره دار

لغت‌نامه دهخدا

مهره دار. [ م ُ رَ / رِ ] (نف مرکب ) مهره دارنده . صیقلی کرده و جلا داده . (ناظم الاطباء). رجوع به مهره در این معنی شود. || که مهره داشته باشد. دارنده ٔ مهره :
بسته چو حقه دهن مهره دار
راهگذر مانده یکی مهره وار.

نظامی .


|| جانور که ستون فقرات دارد :
هم در او افعی گوزن آسا شده تریاقدار
هم گوزنانش چو افعی مهره دار اندر قفا.

خاقانی .


رجوع به مهره داران شود.
ترجمه مقاله