ترجمه مقاله

مهزوم

لغت‌نامه دهخدا

مهزوم . [ م َ ] (ع ص ) لشکر شکست داده شده و جدا کرده شده از قبیله ٔ خود. (ناظم الاطباء) : ام لهم ملک السموات و الارض و ما بینهما فلیرتقوا فی الاسباب جند ما هنالک مهزوم من الاحزاب . (قرآن 10/38 و 11)؛ آیا آنها راست پادشاهی آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست پس باید بالا رونداز چیزی که سبب بالا رفتن است لشکرها زبون از موضع بدر شکسته شده از آن گروه . (تفسیر ابوالفتوح رازی ).
ترجمه مقاله