ترجمه مقاله

مهمان سرا

لغت‌نامه دهخدا

مهمان سرا. [ م ِ س َ ] (اِ مرکب ) مهمانخانه . سرای خاص مهمانان . میهمان سرا. میهمان سرای . ثوی :
دیده ام خلوت سرای دوست در مهمان سراش
تن طفیل و شاهد دل میهمان آورده ام .

خاقانی .


ز درویش خالی نبودی درش
مسافر به مهمانسرا اندرش .

سعدی (بوستان ).


|| فندق . هتل . مهمانخانه . فنتق . || رباط. جایی که پیوسته به فقیران و مسکینان طعام دادندی مانند مزارات و خانقاهها و لنگرها :
اهل مهمان سرای عالم را
لطف عام تو میزبان باشد.

وحشی .


|| کنایه از دنیا و روزگار است . (آنندراج ).
ترجمه مقاله