مه پاره
لغتنامه دهخدا
مه پاره . [ م َه ْ رَ / رِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) ماه پاره . || کنایه از زن زیبا. زیباروی :
از این مه پاره ای عابدفریبی
ملایک سیرتی طاوس زیبی .
مه پاره به بام اگر برآید
که فرق کند که ماه یا اوست .
آن پریزاده که مه پاره و دلبند من است
کس ندانم که به جان در طلبش پویان نیست .
از این مه پاره ای عابدفریبی
ملایک سیرتی طاوس زیبی .
سعدی .
مه پاره به بام اگر برآید
که فرق کند که ماه یا اوست .
سعدی (ترجیعات ).
آن پریزاده که مه پاره و دلبند من است
کس ندانم که به جان در طلبش پویان نیست .
سعدی (طیبات ).