ترجمه مقاله

مواجهه

لغت‌نامه دهخدا

مواجهه .[ م ُ ج َ هََ / ج ِ هَِ ] (از ع ، اِمص ) مواجهت . مواجهة. روبارویی و مقابل و مقابله . (ناظم الاطباء). رودررویی . روبرویی . مقابله . (یادداشت مؤلف ) :
ثنا و طال بقا هیچ فائده نکند
که در مواجهه گویند راکب و راجل .

سعدی .


ملک زوزن را خواجه ای بود کریم النفس که همگنان را در مواجهه خدمت کردی . (گلستان سعدی ).
درست ناید از آن مدعی حکایت عشق
که در مواجهه تیغش زنند و سر خارد.

سعدی .


|| (ق ) روبارو و این مجاز است . (از آنندراج ).روبرو. در روی هم . رودرروی :
زیرا که هست حشمت او بیش از آن که تو
با او سخن مواجهه گویی و آشکار.

منوچهری .


- مواجهه آمدن ؛ روبرو آمدن . روبرو شدن . روباروی کسی آمدن :
اگر مواجهه آید عدوت نشناسی
که هیچ وقت ندیدی از او مگر که قفا.

مسعودسعد.


- مواجهه کردن ؛ روبرو کردن . روبرو ساختن . روبروی هم قرار دادن دو کس را. (از یادداشت مؤلف ).
|| (اِمص ) مواجه شدن . روبرو گشتن . روبرو شدن . رویاروی گردیدن با کسی .(از یادداشت مؤلف ). برابر شدن . (یادداشت مؤلف ). || موازات . (یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح نجومی ) مقابله ٔ دو کوکب . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله