ترجمه مقاله

مواسات

لغت‌نامه دهخدا

مواسات . [ م ُ ] (ع اِمص )مواسا. مواساة. غمخواری و یاریگری و مددکاری به مال . (ناظم الاطباء). معاونت یاران و دوستان و مستحقان است در معیشت و تشریک ایشان در قوت و مال . (نفائس الفنون ). غمخواری کردن کسی را به مال خود. برابر گردانیدن او را با خویش . و گفته اند که مواسات تنها در کفاف باشد و در فضل کفاف را مواساة نگویند. مشارکت و مساهمت در رزق و معاش . شرکت دادن دیگری در کفاف رزق و معاش خویش . اساء. مساوات . به مال و تن با کسی غمخوارگی کردن . (یادداشت مؤلف ) : به مواسات خویش هر وقت او را از خود شاکر و آسوده داری . (کشف الاسرار ج 2 ص 510). شمس المعالی به معالجه ٔ مجروحان آن لشکر و مواسات خستگان و مراعات ... انوار شیم خویش ظاهر گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 327). در مواسات و مراعات اقوات او وصایت فرمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 347).
- مواسات رفتن ؛ یاری و غمخواری و مساوات و مساهمت شدن ، انجام گرفتن : هرکجا که عقیدتها به مودت آراسته گشت اگر در مال و جان با یکدیگر مواسات رود... هنوز از وجوب آن قاصر باشد. (کلیله و دمنه ).
- مواسات کردن ؛ یاری و غمخواری کردن با کسی در مال و جان . دیگری را در تن و مال چون خود شمردن : موافق تر دوستان آن است که ... در همه ٔ معانی مواسات کند. (کلیله و دمنه ).
|| آسان کاری . مواساة. (یادداشت مؤلف ). || علاج کردن . (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله