ترجمه مقاله

مواشی

لغت‌نامه دهخدا

مواشی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ ماشیة. (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء). ج ِ ماشیة که به معنی ستور بسیار راه رونده است و اطلاق این لفظ بر مطلق چهارپایان بارکش نمایند. (از غیاث ) (آنندراج ). ستورو چهارپایان ویژه شتر و گوسپند و گاو. (ناظم الاطباء). چهارپایان و آن جمع ماشی یا ماشیه ٔ عربی است . (ازیادداشت مؤلف ) : ابوعلی بن سیمجور... رحل و ثقل و حواشی و مواشی و مخلفات او بکلی برگرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 319). از مواشی و غنایم اغنام ایشان چندان حاصل شد که در فضای صحرا و اقطار بیدا نمی گنجید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 394). ساز و سلاح و مواشی همه بستدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 163). خزاین و ممالک و حواشی و مواشی بدانجایگاه خویش نقل کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 343). آنچه داشت از نقود و اجناس و مواشی و اسباب بداد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 366). و رجوع به ماشیة شود. || مالیات چهارپا یا مالیاتی که به گاو و استر و خر تعلق می گیرد. مواشیة.
ترجمه مقاله