ترجمه مقاله

مواطا

لغت‌نامه دهخدا

مواطا. [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) مواطاة. مواطات . وطاء. مواطاة. سازش . موافقت . سازواری . سازگاری . قرارداد. قول وقرار. ساخت و پاخت . باهم ساختگی : کس را شبهت نماند که گریختن از سمرقند از سر مواطایی بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ لغتنامه ٔ دهخدا). وی کس فرستاد و برسبیل مواطا اشارت کرد که مدت مقام اجابت در این ولایت امتداد یافت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی ). ابوعلی را معلوم شد که سابقه ٔ مواطائی رفته است و تخصیص فایق بدان کرامات قصد و حصد اوست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی ). و رجوع به مواطات و مواطاة شود.
- مواطا بستن ؛ قرارداد بستن . عهدنامه امضا کردن . قرار گذاشتن . بهم ساختن . با هم موافقت کردن : و همه را سمح القیاد و طوع العنان یافتند. و با یکدیگر مواطا بستند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی ).
ترجمه مقاله